
شاهدی
شمارهٔ ۵۲
۱
در مجالس گر سخن زان لعل میگون میرود
کز چه میخندد صراحی از دلش خون میرود
۲
زورقی میسازم از بحر خیالش دیده را
کیم شب از نوک پیکان نیل و جیحون میرود
۳
در شب دیجور زلفش هر که دید آن قرص ماه
گرچه آید با کمال عقل مجنون میرود
۴
دل کز آن زلف مسلسل میکشد سوی لبت
گوییا افعی گزیدش بهر معجون میرود
۵
شاهدی چون بند آن چشمان مست از بیخودی
میدواند کو به سوی خانهاش چون میرود
تصاویر و صوت

نظرات