
شاهدی
شمارهٔ ۶۰
۱
دلم پیکان او را در جگر دید
ز غمزه کار خود زیر و زبر دید
۲
به تیر غمزهاش دل چشم میداشت
بحمد الله که آخر در نظر دید
۳
ز چشمش نرگس ار زد لاف مستی
مگر آن مست را او بی خبر دید
۴
از آن عاقل نیامد در ره عشق
که این ره را سراسر پر خطر دید
۵
چو با عقل و خرد کاری نشد راست
به راه عشق دل کاری دگر دید
۶
مکن عیب ار شود دیوانه عاشق
جنون را در ره عشق او هنر دید
۷
ز دنیا شاهدی یکسر گذر کرد
چو اسبابش سراسر بر گذر دید
تصاویر و صوت

نظرات