شاهدی

شاهدی

شمارهٔ ۶۶

۱

با آنکه دل به درد تو بس دردمند بود

جز درد چارۀ دگرش ناپسند بود

۲

گر دست ما ز دامن وصل تو کوته است

اندر هوای قد تو همت بلند بود

۳

پیش قد تو سرو تمایل زیاد کرد

بادش فکند باز که بس خود پسند بود

۴

آن دانه های خال سیه بر رخت مگر

از بهر چشم زخم بر آتش سپند بود

۵

از قید زلف دلکش تو کس نبرد جان

زیرا که مو به مو همه قید و کمند بود

۶

از بس که شاهدی ز می عشق بود مست

عمر عزیز رفت ندانست که چند بود

تصاویر و صوت

دیوان شاهدی به ضمیمهٔ کتاب تحفهٔ شاهدی  » تصویر 58

نظرات