
شاهدی
شمارهٔ ۶۸
۱
یار بر من دود دلها میکشد
لشکری از فتنه بر ما میکشد
۲
کرده است از زلف بس قلابها
تا دل خلقی به هرجا میکشد
۳
نوش دارویی ز لعلش خواست دل
زانکه زلف او به سودا میکشد
۴
ای بسا سرها که سازد پایمال
طرهٔ مشکین که در پا میکشد
۵
دست قدرت کرد ماه عارضش
خط مشکین را چه زیبا میکشد
۶
شاهدی چون یاد میآرد لبش
میل جان او به صهبا میکشد
تصاویر و صوت

نظرات