شاهدی

شاهدی

شمارهٔ ۸۸

۱

با نی شکر بگو که ننازد به قند خویش

گر بایدش لب تو بر آید ز بند خویش

۲

ما را به درد ما بگذار ای طبیب درد

خوش خاطریم ما ز دل دردمند خویش

۳

زاهد تو راست سایه طوبی و باغ خلد

ما و کنار آبی و سرو بلند خویش

۴

دل را خلاص نیست ز زنجیر زلف تو

آه ار کنی به گردن جان هم کمند خویش

۵

شد خاک راه تو سر پر شوق شاهدی

گه گه بتاز بر سر خاکش سمند خویش

تصاویر و صوت

دیوان شاهدی به ضمیمهٔ کتاب تحفهٔ شاهدی  » تصویر 76

نظرات