شاهدی

شاهدی

شمارهٔ ۹۳

۱

خونم از مستی طریق عقل را گم می‌کنم

می‌کشم خون صراحی روی در خم می‌کنم

۲

با سگان کوی تو من بعد خواهم یار شد

عقل بی‌آرام پیش خود به مردم می‌کنم

۳

بس که می‌پاشم به هرسو کوکب اشک از دو چشم

هر شبی روی زمین را پر ز انجم می‌کنم

۴

گر بود صد چشم و گریه بر گناهم کم بود

چیست این غفلت که هردم من تبسم می‌کنم

۵

شاهدی در عقد زلفش رشته جان را ببند

ورنه در هر تار او سررشته را گم می‌کنم

تصاویر و صوت

دیوان شاهدی به ضمیمهٔ کتاب تحفهٔ شاهدی  » تصویر 79

نظرات