شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳

۱

رندان باده نوش که با جام همدند

واقف ز سِر عالم و از حال آدمند

۲

حقند اگر چه خلق نمایند خلق را

بحرند اگر چه در نظر ما چو شبنمند

۳

دانندگان حضرت ذات و به ذات او

آئینهٔ صفات خدا و اسم اعظمند

۴

بیشند از ملایک و پیشند از همه

گرچه کمند در خود و از هر یکی کمند

۵

ظاهر به هر مظاهر و باطن ز عقل و وهم

آخر به صورتند و به معنی مقدمند

۶

مستان درد خواره و رندان دردمند

وین طرفه بین که در دل ریشم چو مرهمند

۷

باقی لایزالی و فانی لم یزل

هستند و نیستند و سخن گوی و اَبکمند

۸

معشوق و عاشقند و می و جام و جسم و جان

از جام باز رسته و آسوده از جَمند

۹

روح الله اند در تن مردم چو جان روان

مرده کنند زنده چو عیسی مریمند

۱۰

نوشند می ز جام غم انجام ما مدام

شادی روی ساقی و از خلق بی غمند

۱۱

جمعند عاشقانه و با دوست روبرو

گرچه چو زلف یار پریشان و درهمند

۱۲

شمعند و روشنست که قایم ستاده اند

سروند دور نیست اگر در چمن چمند

۱۳

در عاشقان به چشم حقارت نظر مکن

زیرا که نزد حضرت عزت مُکرمند

۱۴

نقش نگین خاتم ختم رسالتند

نقد خزانه ملک و عین خاتمند

۱۵

سلطان کاینات و غلامان سیدند

مخدوم انس و جان و سرافراز عالمند

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
آذردیماهی
۱۳۹۲/۱۰/۱۵ - ۰۶:۲۵:۰۸
سلام - لطفا اساتید محترم بفرمایند منظور از "رندان" دربیت اول و ارتباط آن با 3 بیت آخر چیست؟
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۱۰/۱۵ - ۰۷:۲۷:۱۰
آذردیماهی بزرگوار من به کیخا خوانده شدن خرسندم که استاد نیستم اما شما یک واگشادگی و توضیح از رند نوشتید که من به نازکی از میان نوشته هایتان بیرون کشیدم و آن چنین بود کسی که بر زمین راه می رود و سر در آسمان دارد . زیبنده بود . همان را می پذیرم . اما در مورد حال آدم که فرمودید از رساله اخوان الصفا و خلان الوفا عرض کنم که کسانی در آن رساله به آگاهی از حال آدم سخن رانده اند و نیز از کهف و از بر پهلو بر پهلو گشتنشان در میان غار . رساله در پنجاه و اندی درگاه ( باب ) است .