
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۱۰۰۰
۱
جان کیست بندهٔ حرم کبریای دل
یا روح چیست خادم خلوتسرای دل
۲
در چارسوی عشق که بیرون دو سراست
صد جان روان دهند به یکدم بهای دل
۳
از جان به سوز سینه که یابی وصال جان
در جان بساز چشم که بینی لقای دل
۴
آن مهر ماه روی که جانست نام او
چون ذره ایست گشته روان در هوای دل
۵
سلطان چرخ چارم از آن گشت آفتاب
کامد به زیر سایهٔ فر همای دل
۶
دل کشتی خداست به دریای معرفت
لطف خدا سزد که بود ناخدای دل
۷
سید رموز دل چه نهان می کنی بگو
جان عرش اعظم است و بر او هست وای دل
نظرات