شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۱۰۰۳

۱

اگر ذوق خوشی خواهی حریفی کن دمی بادل

و گر جانانه می جوئی فدا کن جان خود با دل

۲

تو چون پروانه ای عقل و ما چون شمع و عشق آتش

تو را دامن همی سوزد به عشق او و ما را دل

۳

دلم بحر است و جان گوهر تنم کشتی و من ملاح

زهی گوهر زهی کشتی زهی ملاح دریا دل

۴

خراباتست و رندان مست و ساقی جام می بر دست

بهای جرعهٔ صدجان چه قدرش هست اینجا دل

۵

به امیدی که در غربت به کام دل رسم روزی

غریبی می کشم دائم ندارد میل مأوا دل

۶

اگر نه وصل او باشد نباشد جان ما را ذوق

و گر نه عشق او بودی نبودی هیچ با ما دل

۷

حریف نعمت اللهم که میر می پرستانست

چه خوش رندی که از ذوقش شود سرمست جان دل

تصاویر و صوت

دیوان قدر توامان سید نورالدین شاه نعمت الله ولی (به انضمام پیش گویی های شاه نعمت الله ولی) با مقدمهٔ سعید نفیسی و حواشی م. درویش - سید نورالدین ماهانی کرمانی (شاه نعمت الله ولی) - تصویر ۵۳۰

نظرات