
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۱۰۰۶
۱
به جز درد سر از غافل چه حاصل
از این سودای بی حاصل چه حاصل
۲
سخن از عاشقان و عشق می گو
ز قول عاقل غافل چه حاصل
۳
نکردی حاصلی از عمرت این دم
به غیر از آه دل حاصل چه حاصل
۴
ز باطل بگذر و حق را طلب کن
مجو باطل ازین باطل چه حاصل
۵
تو را خلوتسرا در ملک جانست
سرای دل طلب از گل چه حاصل
۶
به دریا در فکن خود را چو غواص
ستاده بر لب ساحل چه حاصل
۷
حدیث وصل می گوئی دگر بار
اگر تو نیستی واصل چه حاصل
۸
ز سرمستان گریزانی چو زاهد
به مخموران شدی مایل چه حاصل
۹
تو را چون نیست ذوق نعمت الله
ازین قول و از آن قائل چه حاصل
تصاویر و صوت

نظرات