
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۱۰۰۹
۱
ز آفتاب مهر او تابندهام
پادشاهی میکنم تا بندهام
۲
گر نوازد ور کشد فرمان اوست
بندهام در بندگی پایندهام
۳
بلبل مستم درین گلزار عشق
گاه گریانم گهی در خندهام
۴
غیر نور او نبیند چشم من
تا نظر بر روی او افکندهام
۵
جان و دل کردم نثار حضرتش
از نثار این چنین شرمندهام
۶
مردهٔ دردم از آن دارم حیات
کشتهٔ عشقم ازین دل زندهام
۷
سید خود را از آن جستم بسی
عارفانه بندهٔ پایندهام
نظرات