
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۱۰۱۶
۱
گر عشق نبازیم در اینجا به چه کاریم
مائیم و همین کار و دگر کار نداریم
۲
بر دیده نگاریم شب و روز خیالش
خوش نقش خیالی است که بر دیده نگاریم
۳
در دامن او دست زدیم از سر مستی
گر سر برود دامن وصلش نگذاریم
۴
عمری است که در کوی خرابات مقیمیم
این یک دو نفس نیز در اینجا به سر آریم
۵
روشن شده از نور خدا دیدهٔ سید
جز نور وی ای یار کجا در نظر آریم
نظرات