شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۱۰۲۵

۱

منصب مستان ما ترک وجود و عدم

نسبت رندان ما بذل حدوث و قدم

۲

حاصل بحر محیط جرعه ای از جام ماست

خود که برد پیش ما نام می و جام جم

۳

پیر خرابات عشق یار عزیز من است

شیخ مبارک نفس پیر خجسته قدم

۴

خاطر من هر نفس نقش خیالی کشد

بی مددی یا مداد یا ورقی یا قلم

۵

سلطنت عاشقان تخت ولایت گرفت

عقل گزیده کنار عشق کشیده قلم

۶

جام می آمیختند خون دوئی ریختند

دور خوش انگیختند هر دو یگانه به هم

۷

ساقی کوثر اگر جام شرابت دهد

شادی سید بنوش غم مخور از هیچ غم

تصاویر و صوت

نظرات