شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۱۰۲۸

۱

تا بود عشق تو بود من عاشق تو بودم

من عاشق قدیمم کی بود تا نبودم

۲

گم گشته بودم از خود در گوشهٔ خرابات

عشقت دلیلم آمد راهی به خود نمودم

۳

از عشق چشم مستت جام شراب خوردم

دستار عقل سرکش عشقت ز سر ربودم

۴

کردم ز اشک ساغر این خرقه شست و شوئی

گر زاهدی و تقوی کاری نمی گشودم

۵

در دیده های خوبان حسن رخ تو دیدم

وز گفتهٔ لطیفان آواز تو شنودم

۶

از دیر و کعبه ما را کاری نمی گشاید

این هر دو آزموده بسیار آزمودم

۷

سید به جز خیالت نقشی دگر ندیده

تا رنگ زنگ هستی از آئینه زدودم

تصاویر و صوت

دیوان قدر توامان سید نورالدین شاه نعمت الله ولی (به انضمام پیش گویی های شاه نعمت الله ولی) با مقدمهٔ سعید نفیسی و حواشی م. درویش - سید نورالدین ماهانی کرمانی (شاه نعمت الله ولی) - تصویر ۵۴۳

نظرات