
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۱۰۴۳
۱
عشق او هر ساعتی بنوازدم
هر نفس سازی دگر می سازدم
۲
گوئیا من چنگم اندر چنگ او
گه زند گاهی خوشی بنوازدم
۳
تا ز ما شوری در اندازد به ما
چون نمک در آب خوش بگذاردم
۴
چون جمال حسن عشق آمد پدید
صورت و معنی به هم بطرازدم
۵
روز و شب در عرصهٔ میدان دل
توسن عشقش روان می تازدم
۶
کار دل بالاتر از بالا شود
گرد می با کار دل پردازدم
۷
جان سید شد قبول عشق او
مقبلانه جان از آن میبازدم
نظرات