
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۱۰۴۵
۱
بیا و همدم ما شو به عشق او یک دم
مباش غافل از این دم به جان بجو یک دم
۲
مدام همدم جامیم و محرم ساقی
به جان او که نجوئیم غیر او یک دم
۳
دمیست حاصل عمرت غنیمتی می دان
دریغ باشد اگر گم شود ز تو یکدم
۴
سبوکشی خرابات ، دولتی باشد
بجو سعادت دولت بکش سبو یکدم
۵
بنال بلبل مسکین که همدم مائی
بگیر دستهٔ گل را و خوش ببو یکدم
۶
همیشه همدم رندان یک جهت می باش
مباش هم نفس زاهد دو رو یک دم
۷
مگو حکایت دنیا و آخرت با ما
حدیث سید سرمست را بگو یک دم
تصاویر و صوت

نظرات