
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۱۰۶۴
۱
حالی است مرا با می و مستان که چه گویم
رازیست میان من و رندان که چه گویم
۲
بزمیست ملوکانه و ساقی که چه پرسی
من عاشق سرمست حریفان که چه گویم
۳
چون بلبل سودازده در مجلس عاشق
آورده ام این صورت بستان که چه گویم
۴
هر نقش خیالی که مرا در نظر آید
گویم که بگوئید به جانان که چه گویم
۵
از روز ازل عاشق مستم چه توان کرد
باشم ابدا مست بدان سان که چه گویم
۶
خود خوشتر ازین قول که گفتم نتوان گفت
ذوقیست در این گفتل مستان که چه گویم
۷
گنج ار طلبی کنج دل سید ما جو
نقدیست درین گوشهٔ ویران که چه گویم
تصاویر و صوت

نظرات
فرشید