
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۱۰۷۰
۱
سخنی خوش به ذوق می گویم
یاری از اهل ذوق می جویم
۲
بزم عشق است و خرقهٔ سالوس
عاشقانه مدام می شویم
۳
عشق و معشوق و عاشق خویشم
لاجرم غیر خود نمی پویم
۴
من و او و تو چون یگانه شدیم
تو منی ای عزیز من اویم
۵
آفتابی در آینه بنمود
روشن از نور روی مه رویم
۶
روح قدسی خموش خواهد بود
در مقامی که من سخن گویم
۷
یک زمان سیدم دمی بنده
گاه سلطان و گاه انجویم
نظرات