
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۱۰۷۲
۱
می خوردم و از خمار رستم
مخمور نیم که مست مستم
۲
در کوی فنا فتاده بودم
ساقی باقی گرفت دستم
۳
رندانه حریف می فروشم
می خوردم و توبه را شکستم
۴
در دیر مغان ندیم عشقم
زُنار ز زلف یار بستم
۵
خورشیدم و سایه می نمایم
این خرقه نگر که نیست هستم
۶
شادی روان نعمت الله
می خوردم و از خمار رستم
تصاویر و صوت

نظرات