شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۱۰۷۳

۱

به حمدالله که من امروز از بند بلا جستم

به دام عشق افتادم ز دست عقل وارستم

۲

چنان حیران ساقیم که جام از می نمیدانم

چنان مستم که از مستی نمی دانم که من مستم

۳

چو گشتم از فنا فانی چه می جوئی بقای من

چو من مستغرق اویم چه دانم نیست از هستم

۴

اگر چه ذره ای بودم رسیدم تا به خورشیدی

اگرچه قطره ای بودم ولی با بحر پیوستم

۵

مگر من شیشهٔ تقوی زدم بر سنگ قلاشی

که شد مشهور در عالم که توبه باز بشکستم

۶

خراباتست و من سرمست و ساقی جام می بر دست

به جز ساقی سرمستان که می گیرد دگر دستم

۷

ندیم بزم آن شاهم حریف نعمت اللهم

کناری کردم از عالم میان در خدمتش بستم

تصاویر و صوت

دیوان قدر توامان سید نورالدین شاه نعمت الله ولی (به انضمام پیش گویی های شاه نعمت الله ولی) با مقدمهٔ سعید نفیسی و حواشی م. درویش - سید نورالدین ماهانی کرمانی (شاه نعمت الله ولی) - تصویر ۴۴۳

نظرات