شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۱۰۹

۱

چیست عالم سایه و آن آفتاب

تن بود چون سایه و جان آفتاب

۲

نور عالم شمس دینش خوانده اند

سِر این دریاب و می خوان آفتاب

۳

از برای نزل و بزم عاشقان

جام زرین است بر خوان آفتاب

۴

آفتاب حسن او عالم گرفت

تا قیامت باد تابان آفتاب

۵

نور روی نعمت الله دیده ام

می نماید در نظر آن آفتاب

تصاویر و صوت

سید جابر موسوی صالحی :

نظرات