
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۱۰۹۲
۱
منم که جام می ذوالجلال می نوشم
همیشه بادهٔ عشق جمال می نوشم
۲
مدام همدم جام شراب عشق ویم
می محبت او بر کمال می نوشم
۳
چو من ز روز ازل مست ورند و قلاشم
عجب مدار که می لایزال می نوشم
۴
بنوش دُردی دردش که نوش جانت باد
که من به عشق چو آب زلال می نوشم
۵
هزار ساغر می نوش می کنم به دمی
هنوز می طلبم بی ملال می نوشم
۶
خیال ماضی و مستقبلم نمی باشد
ز جام عشق می ذوق حال می نوشم
۷
مدام ساقی سرمست نعمت اللهم
به شادی رخ او می حلال می نوشم
نظرات