
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۱۱۰۲
۱
ما سلطنت فقر به عالم نفروشیم
یک جام شرابی به دو صد جم نفروشیم
۲
در کوی خرابات مغان همدم جامیم
هرگز به بهشت ابد این دم نفروشیم
۳
گوئی که به جز جنت شادی به غم عشق
شادی تو نگه دار که ما غم نفروشیم
۴
دردیست دلم را که به درمان نتوان داد
زخمی است درین سینه به مرهم نفروشیم
۵
بسیار فروشیم می ذوق و لیکن
یک جرعه به جانیست جوی کم نفروشیم
۶
گفتیم فروشیم یکی جرعه به جانی
سودا مکن ای خواجه که آنهم نفروشیم
۷
یک لحظه حضوری و دمی صحبت سید
گر زانکه دهد دست به عالم نفروشیم
نظرات
برهان
عاشق
پویا ر-ز
محمد جوادی