
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۱۱۳۰
۱
خستهحالیم و ز زلف تو شفا میطلبیم
دردمندیم و ز وصل تو دوا میطلبیم
۲
هرکسی را ز تو گر هست به نوعی طلبی
ما به هر وجه که هست از تو تو را میطلبیم
۳
از خدا نعمت جنت طلبد زاهد و ما
به خدا گر ز خدا غیر خدا میطلبیم
۴
آنکه ما میطلبیمش همه دانند ولیک
نیست ما را که بگوییم کرا میطلبیم
۵
مشکل اینست که سعی طلب ما هرگز
نرسیده است بدان جای که ما میطلبیم
۶
کیمیایی که مس قلب از او زر گردد
به یقین از نظر پاک شما میطلبیم
۷
گر بقا میطلبی باش فنا چون سید
ما ز خود ناشده فانی چه بقا میطلبیم
نظرات
حسین