
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۱۱۴۹
۱
با خراباتئی در افتادیم
در خرابات با سر افتادیم
۲
بارها اوفتاده ایم اینجا
آخر عمر دیگر افتادیم
۳
دل به دریا فتاد و ما در پی
سرخوشانیم خوشتر افتادیم
۴
در می افتاده ایم رندانه
چه توان کرد چون درافتادیم
۵
عاشق مست باده بر کف دست
بار از خانمان درافتادیم
۶
دست داریم و سرفدا کردیم
نیک در پای دلبر افتادیم
۷
خوش مقامی است بر در خمار
نکنی عیب ما گر افتادیم
۸
عود دل سوختیم در مجمر
همچو آتش به مجر افتادیم
۹
سید عاشقان دور قمر
بی تکلف که در خور افتادیم
نظرات