
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۱۱۶۳
۱
ما عاشق چشم مست یاریم
آشفتهٔ زلف بیقراریم
۲
سرمست می الست عشقیم
شوریدهٔ چشم پر خماریم
۳
آئینهٔ روشن ضمیریم
خورشید منیر بی غباریم
۴
پرگار وجود کایناتیم
هر چند که نقطه را نگاریم
۵
هر دم که نفس ز خود برآریم
جانی به جهانیان سپاریم
۶
در هر دو جهان یکیست موجود
باقی همه صورت نگاریم
۷
یک باده و صد هزار جام است
ما جمله یکیم اگر هزاریم
۸
سیمرغ هوای قاف قربیم
شهباز فضای برج یاریم
۹
دُریم و لیک در محیطیم
بحریم ولیک درگذاریم
۱۰
تا واصل ذات عشق گشتیم
در هر صفتی دمی برآریم
۱۱
دریاب رموز نعمت الله
پنهان چه کنیم آشکاریم
نظرات