
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۱۱۷۶
۱
تا به نور روی خوب او جمالش دیده ایم
همچو دیده گرد عالم سر به سر گردیده ایم
۲
در بهشت جاودان گشتیم با یاران بسی
عارفانه میوه ها از هر درختی چیده ایم
۳
هرچه آمد در نظر آورد از آن حضرت خبر
لاجرم از یک به یک نیکو خبر پرسیده ایم
۴
در خرابات مغان مستیم و با رندان حریف
جام می شادی روی عاشقان نوشیده ایم
۵
ما به تخت نیستی خوش در عدم بنشسته ایم
فرش هستی سر به سر بر همدگر پیچیده ایم
۶
دیگران از خود سخن گفتند ما گوئیم از او
این چنین قول خوشی از دیگران نشنیده ایم
۷
نعمت الله در همه آئینهٔ روشن نمود
آن چنان نور خوشی روشن به نورش دیده ایم
تصاویر و صوت

نظرات
آرمین عبدالحسینی