
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۱۱۸۵
۱
ما علم عشق بر ورق جان نوشته ایم
خواندیم این کتاب و دگر هم نوشته ایم
۲
با ما مگو سخن ز وجود و عدم که ما
عمریست کز وجود و عدم درگذشته ایم
۳
ما رهروان کوی خرابات وحدتیم
رندانه گرد هر در میخانه گشته ایم
۴
آدم بهشت هشت بهشت از برای دوست
ما از برای دوست دو عالم بهشته ایم
۵
این حرف خوب صورت و آن نقش پرنگار
بر لوح کاینات به ذوقش نوشته ایم
۶
تخم محبتی که بود میوه اش لقا
در جویبار دیدهٔ ما جو که کشته ایم
۷
ما بنده ایم سید خود را به جان و دل
سلطان انس و جن و امیر و فرشته ایم
تصاویر و صوت

نظرات