شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۱۱۸۷

۱

تا خیال روی او بر دیده نقشی بسته ایم

با خیالش روز و شب در گوشه ای بنشسته ایم

۲

نور چشمست او از آن در دیده اش بنشانده ایم

تا نبینندش در خلوتسرا بربسته ایم

۳

همدم جامیم و با ساقی نشسته روبرو

عهد با او بسته ایم و عهد او نشکسته ایم

۴

در خرابات مغان با عاشقان همصحبتیم

رند سرمستیم از دنیی و عقبی رسته ایم

۵

عشق ما و نعمت الله جاودان باهم بود

از ازل پیوسته ایم و تا ابد بگسسته ایم

تصاویر و صوت

دیوان قدر توامان سید نورالدین شاه نعمت الله ولی (به انضمام پیش گویی های شاه نعمت الله ولی) با مقدمهٔ سعید نفیسی و حواشی م. درویش - سید نورالدین ماهانی کرمانی (شاه نعمت الله ولی) - تصویر ۴۳۲

نظرات