
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۱۱۹
۱
دردمند و دردنوشم روز و شب
عاشقانه در خروشم روز و شب
۲
گر زنندم همچو نی نالم به روز
ور گذارندم خموشم روز و شب
۳
در خرابات مغان مست و خراب
همنشین می فروشم روز و شب
۴
با حضورش هر شبی آرم به روز
در هوایش باده نوشم روز و شب
۵
ز آتش عشقش چو خم می فروش
در درون خود بجوشم روز و شب
۶
هرچه بنماید نمایم در زمان
هرچه پوشاند بپوشم روز و شب
۷
سیدم عشق است و من در حضرتش
بندهٔ حلقه به گوشم روز و شب
نظرات