شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۱۱۹۹

۱

ما عاشق و مستیم و طلبکار خدائیم

ما باده پرستیم و از این خلق جدائیم

۲

بر طور وجودیم چو موسی شده ازدست

بی پا و سر آشفته و جویای لقائیم

۳

روحیم که در جسم نباشد که نباشیم

موجیم که در بحر به یک جای نیائیم

۴

در صومعهٔ سینهٔ ما یار مقیمست

ما از نظرش صوفی صافی صفائیم

۵

ما غرق محیطیم نجوئیم دگر آب

ای بر لب ساحل تو چه دانی که کجائیم

۶

مائیم که از سایه گذشتیم دگر بار

ما سایه نجوئیم همائیم همائیم

۷

مائیم که از ما و منی هیچ نماندست

در عین بقائیم و منزه ز فنائیم

۸

گاهی چو هلالیم و گهی بدر منیریم

گاهی شده در غرب و گه از شرق برائیم

۹

سید چه کنی راز نهان فاش نگفتیم

در خود نگرستیم خدائیم خدائیم

تصاویر و صوت

نظرات