شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۱۲۱۱

۱

ما خاک راه را به نظر کیمیا کنیم

صد درد دل به گوشهٔ چشمی دوا کنیم

۲

در حبس صورتیم و چنین شاد وخرمیم

بنگر که در سراچهٔ معنی چه ها کنیم

۳

رندان لاابالی و مستان سرخوشیم

هشیار را به مجلس خود کی رها کنیم

۴

موج محیط و گوهر دریای عزتیم

ما میل دل به آب و گل آخر چرا کنیم

۵

در دیده روی ساقی و بر دست جام می

باری بگو که گوش به عاقل چرا کنیم

۶

از خود بر آ و در صف اصحاب ما خرام

تا سیدانه روی دلت با خدا کنیم

تصاویر و صوت

دیوان قدر توامان سید نورالدین شاه نعمت الله ولی (به انضمام پیش گویی های شاه نعمت الله ولی) با مقدمهٔ سعید نفیسی و حواشی م. درویش - سید نورالدین ماهانی کرمانی (شاه نعمت الله ولی) - تصویر ۴۷۱

نظرات

user_image
sahar
۱۳۹۰/۰۱/۰۹ - ۰۵:۴۳:۱۲
حافظ در جواب سروده :آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند؟
user_image
پریشان
۱۳۹۰/۱۲/۰۶ - ۱۶:۱۴:۲۷
جواب حافظ به این غزل شاه نعمت الله بیشتر به یک طنز کنایه آمیز می ماند. چنانکه بیت بعدی به این شاهدت می دهد:دردم نهفته به ز طبیبان مدعیباشد که از خزانه ی غیبش دوا کنند
user_image
محسن ارشاد
۱۳۹۲/۱۰/۱۲ - ۰۰:۲۶:۴۸
با سلام واحترام چنانچه منظور از خاک انسان و کیمیا هنر ارتقا انسان در نظر بگیریم حالا هوشیاری بزرگان ما بهتر درک میشود
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۱۰/۱۲ - ۰۱:۲۹:۵۶
آشکارا در نوشتار صوفیانه کیمیاگر یعنی پیر و شما درست می فرمایید زیرا مس یک خام را به زر پختگی دیگر می کند اما لغت زیبای دیگری که جا دارد گفته شود چشماغیل و آغیل و چشم آلوس و آلوس است همه یعنی به گوشه چشم نگریستن حالا به خشم یا ناز و یا به قول قران کریم به خائنه الأعین ، لغت بعدی که به ویر سپرد نش با این رشته آسان است آلاس است که معنی انگشت و زغال می دهد ، و نیز آنچه که با آتش پخته شود و آماده شود را انگشتوا گویند .
user_image
شریف
۱۳۹۳/۰۳/۱۵ - ۱۵:۵۳:۲۸
من هم فکر میکنم جناب حافظ بیت "آنان که خاک را..." از روی ارادت و تأیید شاه نعمت الله گفته، چون همه می دانیم شاه نعمت الله بیشتر به عنوان عارف شناخته می شود نه شاعر یا صوفی و ... و البته مهمترین صفت برای یک عارف می تواند "واصل" باشد یا همان "عارف بالله"مدعای خود را با بیت پنجم همان غزل حافظ تکمیل میکنم که:"بی معرفت مباش که در من یزید عشقاهل نظر معامله با آشنا کنند"که در آن به آسانی می توان ارتباط "معرفت و عشق و اهل نظر" را دریافت.
user_image
علی رضا
۱۳۹۳/۰۵/۱۲ - ۰۳:۱۸:۱۴
باسلام نظر به اینکه اولاً حضرت حافظ وحضرت شاه نعمت الله ولی با هم ،هم عصر بوده اند وازآنجایی که هردوی ایشان از بزرگان عرفان بشمار میآیند . هیچ گاه دو عارف در تخریب هم کلامی نمیگویند . بغیر از بیت اول منظور جناب حافظ درمصرع خزانه غیب نیز بازهم حضرت شاه نعمت اللهی ولی می باشند . ودر آخر اینکه میگویند حضرت حافظ به طعنه مطلبی گفتند فقط وفقط درجهت جدایی انداختن بین عرفا این مرزوبوم است که متاسفانه توسط بعضی ازتنگ نظران انجام میگیرد .
user_image
محمد شاملو
۱۳۹۳/۰۹/۲۰ - ۱۲:۱۱:۵۵
فرموده اید حافظ در خواب گفته آنان که خاک را به نظر.... این گفته اگر سندی دارد بفرمایید و در اینکه شاه نعمت الله ولی عارف بوده شکی نیست اما عارف بودن حافظ را بجز استاد مطهری کس دیگری قبول ندارد چرا که عارف به معنی شاه نعمت الله و دیگران مثل مولوی و عطار و دیگران هیچگاه نگفته اند:شیزاز معدن لب لعل است و کان حسن.... و در ادامه همین غزلشهریست پر کرشمه خوبان ز شش جهت چیزیم نیست ور نه خریدار هر ششمو دقیقا از آنجا که حافظ اعتقاد دارد که شیخ و واعظ و مفتی و صوفی و محتسب دکان ریا کاری باز کرده اند شاه نعمت الله را به باد انتقاد گرفته کهدردم نهفته به که طبیبان مدعی ...
user_image
محمد شاملو
۱۳۹۳/۰۹/۲۰ - ۱۲:۲۰:۱۲
و دوست دیگری فرموده اند بعضی تنگ نظران می خئاهند بین عرفای ما اختلاف بیاندازند در جواب ای دوست عزیز باید گفت این القاب مثل تنگ نظر همان چوب تکفیری استت که از عدم آگاهی نشئات می گیرد وگرنه شما هم با مدرک ثابت کن که ما خاک راه را به نظر کیمیا کنیم ادعای داشتن کرامات نیست و کسی که ادعای داشتن کرامات دارد به قول عارفی دیگر گر بر هوا روی مگسی باشی وگر بر آب روی خسی باشی دل بدست آر تا کسی باشی و می بینمی که حافظ هرکجا هم ادعای بکند از قول پیر مغان پیر می فروش و و امثالهم می کند و حتی مولوی که شاخص ترین عارف تمام زمانهاست ادعای خاک راه را بنظر کیمیا کردن ندارد
user_image
ردومنا
۱۳۹۳/۱۰/۱۶ - ۰۶:۳۹:۵۶
حکایتی از شاه نعمت الله ولی، عارف و شاعر قرن هشتم هجری:گویند روزی شاه ولی سنگ پاره یی از زمین برداشته و به درویشی دادو فرمود که این سنگ را نزد جواهری برده و بپرس که قیمت این سنگ چنداست؟چون قیمت معلوم کنی از جوهری گرفته آن را باز آور.و چون درویش آن سنگ را به نظر جوهری بُرد،جوهری پاره‌ای لعل دید که در عمرِ خود مثل آن لعل ندیده بود.قیمت آن لعل را هزار درم گفت.درویش سنگ را باز گرفته به خدمت شاه باز آورد.آن حضرت فرمود تا آن سنگِ لعل شده را صلایه نمود شربت ساختو هر درویشی را قطره یی چشانید و فرمود:ما خاک را به نظر کیمیا کنیم صد درد را به گوشهٔ چشمی دوا کنیمدرحبسِ صورتیم و چنین شاد و خرّمیم بنگر که در سراچهٔ معنی چه‌ها کنیمرندانِ لاابالی و مستانِ سرخوشیم هشیار را به مجلسِ خود کی رها کنیمموجِ محیط و گوهرِ دریای عزتیم ما میل دل به آب و گِل، آخر چرا کنیمدر دیده رویِ ساقی و در دست جامِ می باری بگو که گوش به عاقل چرا کنیمما را نَفَس چو از دمِ عشق است لاجرم بیگانه را به یک نفسی آشنا کنیماز خود برآ و در صفِ اصحابِ ما خرام تا سیدانه روی دلت با خدا کنیماین شرح کرامات و این اشعار منتشر می‌شد و حافظ نیز آنرا شنید.حافظ که مردی دانشمند و عارفی پاک نهاد بود این غزل را ساخت و پرداخت:آنانکه خاک را به نظر کیمیا کنند آیا بود که گوشهٔ چشمی به ما کنند؟دردم نهفته به، ز طبیبانِ مدّعی باشد که از خزانهٔ غیبش دوا کنند
user_image
علی
۱۳۹۴/۰۳/۰۶ - ۰۱:۳۲:۱۰
با سلام خدمت دوستان گرانسنگ با شرمندگی می گویم اگر کسی اطلاعی از موضوعی ندارد بهترین گزینه سکوت است نباید با حدس و گمان به نقد و بررسی گفته های دیگران پرداخت. شاه نعمت اله ولی از بزرگان عرفان است ووحافظ نیز از عرفای بزرگ است حافظ می خواسته بدین گونه از حضرت شاه نعمت ولی اله ولی کسب فیض نماید . دردم نهفته به زطبیبان مدعی منظور طبیبان مدعی است نه شاه نعمت اله که شخصی گرانسنگ می باشد حافظ بزرگ است و افراد بزرگ در گفتارشان بزرگی است نه سخنان طنز و .... بدرود
user_image
محمد
۱۳۹۴/۰۷/۰۹ - ۰۰:۵۲:۲۲
با سلامطبق تاریخ جناب حافظ ( ما خاک را....) در ابتدا برای استاد عرفان خود حضرت شاه سروده اند و حضرت شاه نعمت ا... در جواب حافظ به ایشان فرمودند که ما خاک را ز هنر کیمیا کنیم
user_image
موعود
۱۳۹۴/۰۹/۳۰ - ۰۱:۳۳:۱۸
بس نکته غیر حسن بباید که تا کسی / مقبول طبع مردم صاحب نظر شود...از کیمیای مهر تو زر گشت روی منآری به یمن لطف شما خاک زر شوددر میزان بسیار زیاد ارادت حضرت حافظ به حضرت شاه ، جای هیچ شکی نیست .
user_image
حسین
۱۳۹۴/۱۰/۰۱ - ۲۱:۱۱:۳۰
محمد در شعری که تو آوردی کجا منظور شاه نعمت بود؟ حالا هر جا اسم صاحب نظر اومد که منظور اون نیست . حضرت حافظ عارفی بوده و الفاظش مانند بقیه عرفا.
user_image
بهزاد
۱۳۹۴/۱۱/۰۵ - ۱۹:۱۴:۰۱
کاکتوس اعتماد به نفس این بابا را داشت سالی سه بار هلو میداد حافظ یک بار هم به بایزید بسطامی کنایه میزند که سوی رندان قلندر به ره آورد سفر دلق بسطامی و سجاده طامات بریم
user_image
ناشناس
۱۳۹۴/۱۱/۰۶ - ۰۷:۳۶:۵۲
مولوی که شاخص ترین عارف تمام زمانها؟؟؟؟؟
user_image
میم نون
۱۳۹۵/۰۱/۲۴ - ۰۱:۴۳:۴۳
دوستانی که شاه نعمت اله را عارف خطاب میکنندلطفأ فرق بین تصوف و عرفان را مطالعه کنید. این دو یکی نیستند. شاه نعمت اله یک صوفی بود نه عارف. و حافظ در بسیاری از غزل هایش صوفیان را به سخره میگیرد. پشمینه پوش تند خو، از عشق نشنیده است بواز مستی اش رمزی بگو، تا ترک هشیاری کند.صوفی ار باده به اندازه خورد نوشش بادور نه اندیشه این کار فراموشش باد. از این نوع اشعار در دیوان حافظ که یک عارف بوده بسیار هست. در این شعر هم حافظ به شاه نعمت اله طعنه مزند. در خیلی از دیوان های حافظ (تألیف دکتر خطیب رهبر) این نکته ذکر شده است.
user_image
محمدحسین زارعی
۱۳۹۵/۰۴/۱۸ - ۰۳:۳۷:۰۴
بادرود وفروتنیهرکس که اندکی حافظ خوانده باشد ونه اینکه حافظ شناس باشد دودلی وگمان در او راه ندارد که حافظ بسیارباصوفی گری وشیخ ومفتی و.... کسانی که داوی برتری دارند همراه و هم اندیشه نیست هماناکه گله مند هم هست و چونان کسی باخرد هماهنگ نیست که ستایش خودستایی همچون نعمت الله پایه گذار راه نعمت اللهی با اندیشه ی یگانگی فرتاش(وحدت وجود) را بکند. همین بس است که اندکی اندیشه کنیم.
user_image
سیدمحمدرضانجفی
۱۳۹۵/۰۴/۱۸ - ۱۱:۳۸:۳۵
ظاهرا ابتدا حافظ ابیاتی راسرودند بعد شاه عزیز
پاسخ دادند وقصه اینست که چون حافظ علیه الرحمه راه را برای رسیدن به فنا برخود بسته دید متوجه شد که باید به عنایتی وواسطهای این حجاب راطی کند که ابیات را سرود ودردم شاه نعمت الله
پاسخ دادندوهمین باعث وصول حافظ،به فنا گردید.مفهوم عارف وصوفی هر چند متفاوت است اما مشترکات فراوانی دارند.. که گاهی اطلاق هریک بر دیگری صحیح است
user_image
Meytimax
۱۳۹۵/۰۴/۱۹ - ۰۱:۰۱:۱۹
حافظ دوام وصل میسر نمی‌شود شاهان کم التفات به حال گدا کننددر بیت آخر مشخصه که حافظ کاملا به شاه شاه شاه شاه نعمت الله ولی ارادت داشته چرا شعر رو تا آخر نمیخونین!!؟ ؟
user_image
مهدی
۱۳۹۵/۰۵/۰۳ - ۰۰:۰۰:۴۹
این مدعیان در طلبش بی خبرانندآن را که خبر شد خبری باز نیامد
user_image
پوریا پیکرزاده
۱۳۹۵/۰۹/۲۸ - ۰۹:۰۶:۵۲
دوستان عزیز و گرانقدرمطالب همه شما عزیزان را خواندمچرا جدل میکنید؟یه نگاه به تاریخ زیست و وفات حضرت حافظ و حضرت شاه نعمت الله بنمایید تا معلومتان شود.یا حق121
user_image
پوریا پیکرزاده
۱۳۹۵/۰۹/۲۸ - ۰۹:۳۰:۳۶
بنده با دوستانی که شعر حافظ را مقدم میشمارند موافقت دارم و اضافه مینمایم که هیچگاه حضرات را در قیاس نبرده، تصوف و عرفان را جدا از هم ندانسته بلکه زیر مجموعه و مسیر راه بدانند، و افتراق میان اهل حکمت و قائلین به وحدت وجود جایز ندانندیا حق121
user_image
پیمان
۱۳۹۵/۱۰/۱۲ - ۱۷:۰۸:۳۹
دوستان نه شما اونجا حضور داشتید تا واقعیت رو درک کنید و فکر میکنم بیشترتون شعر حافظ رو تا آخر نخوندیدلطفن با تحقیق بیشتر نظرتون و اضهار کنیدآن دو بزرگوار از مشاهیرایرانندخاک پای همتون هستم
user_image
حسین م
۱۳۹۵/۱۱/۲۲ - ۰۴:۳۳:۱۴
سلام دوستان برید فرق الله و هو را بدانید آنوقت متوجه جواب شعر شاه نعمت‌الله ولی میشوید !!!!!!؟؟؟؟
user_image
حلاج
۱۳۹۶/۰۱/۰۳ - ۲۱:۱۴:۲۵
درود برشمااگر هر دو بزرگوار الان حضور داشتن،ریشخند تلخی به ما میزدند که...دنبال چه هستیم،من ک خجالت کشیدم از خواندن این تفاسیر دوستانکاش گوشه چشمی هم بما کنند
user_image
فرهاد انوریان
۱۳۹۶/۰۳/۱۰ - ۰۰:۲۵:۱۵
با سلام حضور همه ادیبان محترم ، به نظر بنده آنکه عارف و خدا شناس است هر کاری خارق العاده ای هم که بکند منشا آن را خدا می داند و خود را حقیرتر از آن می داند که مانند شاه نعمت الله ولی خاک را به نظر کیمیا کند و حافظ حتی همه سروده هایش را نیز سخن خدا می داند و به توانائی خود نسبت نمی دهد : در پس ایینه طوطی صفتم داشته اند آنچه استاد ازل گفت بگو می گویم حال آنکه شاه ولی خود را در قدرت می بیند و نمی داند که هر قدرتی به کسی داده می شود قدرت الهی است که می تواند در یک آن و در صورت انحراف از وی باز گرفته شود پس عزیزان بدون آگاهی قضاوت نکنید که هر قضاوتی تاوان دارد
user_image
فرهاد انوریان
۱۳۹۶/۰۳/۱۰ - ۰۰:۴۶:۳۳
حتی گاهی شیطان به انسان قدرت هایی را القا می کند که در سایه آن خود را از خدا هم برتر بیبیند، به همین دلیل جافظ در جایی می گوید: جز قلب تیره هیچ نشد حاصل و هنوز باطل در این خیال که اکسیر می کنندو در جایی دیگر می فرماید: صوفی از پرتو می راز نهانی دانست گوهر هر کس ازاین لعل توانی دانست یعنی حتی شناخت دیگران هم در سایه نظر و ارادت خداوند است وگرنه حتی آنچه را عینا می بینید نیز در آن شناختی نخواهید داشت. و شناخت خود از هستی و شناخت افراد را در سایه پرتو می ( لطف الهی ) می داند. و در یک بیت اوج مفاهیم عرفان را چنین بیان کرده است: عرضه کردم دو جهان بر دل کار افتاده بجز از عشق تو باقی همه فانی دانست .قدر مجموعه گل مرغ سحر داندو بس که نه هرکو ورقی خواند معانی دانست به نظر بنده این بیت نقطه پایانی بر تمام افکار و عرفان حافظ میتواند باشد در جایی هم چنین فرموده که : زاهد ار رندی حافظ نکند فهم چه شد دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند
user_image
حسین
۱۳۹۶/۱۰/۲۸ - ۱۶:۲۱:۳۷
به عقیده بنده اگر شعر شاه نعمت الله را تا آخر بخوانید ایشان گفته از خود بر آ و در صف اصحاب ما خرامتا سیدانه روی دلت با خدا کنیمو این یعنی او هم تمام دارایی خود را از خدا میداند نه از خود. یعنی خاک را به خاطر وصل با خدا بودن به کیمیا تبدیل می کند. و این ادعا همان ادعایی است که حافظ دارد که : در پس ایینه طوطی صفتم داشته اند/ آنچه استاد ازل گفت بگو می گویمهمینطور اگر اشعار دیگر شاه نعمت الله ر هم مطالعه کنید این نکته را می فهمید که او هرگز اهل خودستایی نیست و خدمت به خلق و تواضع در برابر خدا و بندگان او را امتیاز خود می داند.
user_image
موعود
۱۳۹۶/۱۱/۲۸ - ۰۶:۴۶:۵۱
هو 121در نظر بازی ما بیخبران حیرانند ...
user_image
سید موعود حسینی
۱۳۹۶/۱۲/۱۵ - ۰۳:۳۲:۵۵
هو 121بشوی اوراق اگر همدرس مایی که علم عشق در دفتر نباشد
user_image
بابک
۱۳۹۷/۰۶/۰۶ - ۰۴:۵۵:۳۸
باز آ بازآ بازآهرآنچه هستی باز آگرکافر و گبر و پستی بازآاین درگه ما درگه نومیدی نیستصدبار اگر توبه شکستی بازآهو121
user_image
مهدی
۱۳۹۷/۰۸/۲۲ - ۰۵:۴۰:۴۰
دوستان بنده با تحقیقاتی که درمورد شاه نعمت الله کردم به نتایجی رسیدم که شاید خیلی ها خوششون نیاد بشنون فقط سربسته بگم که نباید هرچیزی از جانب شاه نعمت الله رو نسنجیده تایید کرد و بهتره خیلی با دقت درموردش تحقیق کنید البته شعر حافظ که در جواب ایشون اومده کاملا گویای همه چیز هست اگر ماجرای این تقابل تاریخی رو بدونید... و اینکه حافظ شیرازی نقطه تیرگی خاصی در زندگی خود نداشته و به زیبایی نکته های زمان خود را گوشزد می کرده!
user_image
علی
۱۳۹۷/۱۱/۱۲ - ۰۶:۳۰:۴۴
سلام و درود. دوستان عزیزم شاه بیت اول شمس سرشار از قدرت این عارف هست که در موضع توان و توانگری قرار دارند و جواب مولانا نیز به این شاه بیت در مقام مرید، عجز و ناتوانی حضرت حافظ حقیقتا در پیشگاه و مقام شمس هستش.
user_image
علی
۱۳۹۷/۱۱/۱۲ - ۰۶:۳۳:۱۳
میبخشید بنده اسم شمس رو به جای شاه نعمت الله ولی اشتباهی بردم. سپاس.
user_image
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳
۱۳۹۷/۱۲/۲۰ - ۱۳:۱۸:۴۲
دوستانی در تفسیر غزل حافظ راه مورد علاقه خودشان با علامت 121 را پیموده اند.حافظ هیچ مربی و مرشدی نداشته است و از کلیت دیوان خواجه مشخص است که ایشان شمشیرش برای مبارزه با روی و ریا همیشه بُرنده است. چه زهد و روی و ریا از ازل باشد (توسط فرشتگان)جلوه‌ای کرد رخت دید ملک عشق نداشتعین آتش شد از این غیرت و بر آدم زدعقل می‌خواست کز آن شعله چراغ افروزدبرق غیرت بدرخشید و جهان برهم زدمدعی خواست که آید به تماشاگه رازدست غیب آمد و بر سینه نامحرم زدیا اگر زهد و ریا و دکان توسط شیخ و حافظ و مفتی و محتسب یا حاکم و صوفی و .. باشد.حافظ همان گونه با زهدان و صوفیان و فقیهان و عارف نمایان مبارزه می کرد که با مبارزالدین محمد حاکم وقت مبارزه می کردکجاست صوفی دجال فعل ملحد شکل / بگو بسوز که مهدی دین پناه رسیدیا وقتی خانقاه محل تن پروری و فرار از مالیات و در واقع فرار از مسؤولیت اجتماعی شده بود حافظ فرمود:صوفی شهر بین که چون لقمه شبهه می‌خورد/پاردمش دراز باد آن حیوان خوش علفدر غزلی که از شاه نعمت الله مورد بحث است کاملا مشخص است که ایشان ادعایی را مطرح کرده است از جمله: خاک راه را به نظر کیمیا کردن، صد درد دل به گوشهٔ چشمی دوا کردن، در سراچهٔ معنی صاحب کرامت بودن، هشیاران را مست کردن، موج اقیانوس و گوهر دریای عزت بودن، باز بودن چشم به روی ساقی (شهود)، بزرگی و دارای اصحاب بودن، واسطه بین خلق و خدا و بردن در بارگاه الهی یعنی دستگیریاین ها همه ادعایی صوفیانه و قطب گرایی است که خودش را در مرکز آن می بیند.حافظ نه چنین ادعاهایی دارد و نه چنین ادعاهایی را از کسی می پذیرد:صوفی نهاد دام و سر حقه باز کردبنیاد مکر با فلک حقه باز کردبازی چرخ بشکندش بیضه در کلاهزیرا که عرض شعبده با اهل راز کردساقی بیا که شاهد رعنای صوفیاندیگر به جلوه آمد و آغاز ناز کردفردا که پیشگاه حقیقت شود پدیدشرمنده ره روی که عمل بر مجاز کردای کبک خوش خرام کجا می‌روی بایستغره مشو که گربه زاهد نماز کردحافظ مکن ملامت رندان که در ازلما را خدا ز زهد ریا بی‌نیاز کردوقتی حافظ چنین روشن خودش را از این جمع جدا می کند و صریح حرفش را می زند چرا ما با تاریخ سازی و تحریف آن چیزی را به حافظ جان تحمیل کنیم که دقیقا خلاف افکار آن جناب است.حافظ نه پیر و مرشد داشت نه از دست کسی دستگیری شد نه عدد و رقم برای خودش مشخص کرده بود و با همه این ها مبارزه می کرد.این اعاد و رقم های صوفیانه نه به درد زندگی مردم می خورد نه به درد زندگی خودتان. شرح کرامات هم چیزی نیست جز ساخته هایی موهوم که در باره خیلی از افراد از فقها گرفته تا برخی عرفا نوشته اند و هیچ ارزش تاریخی نداردایام عزت مستدام
user_image
milad
۱۳۹۸/۰۹/۲۲ - ۲۳:۳۳:۵۶
باسلام کاملاً در بیت آخر مشخصه که حافظ ارادت بسیار خاصی نسبت به حضرت شاه دارن بزرگرانی همچون حضرت شاه و حافظ تزکیه نفس انجام دادن کجا اهل طعنه و کنایه هستن؟!!!!! که اگر اینطور باشه میرن توی (قضاوت) کردن (دیگران) که این فقط کار انسان های کوچک و نادان هست جدال انداختن بین این بزرگان هم از ناآگاهی و بی خردی به وجود میاد
user_image
milad
۱۳۹۸/۰۹/۲۲ - ۲۳:۵۷:۰۵
باسلام کاملاً در بیت آخر مشخصه که حافظ ارادت بسیار خاصی نسبت به حضرت شاه دارن بزرگرانی همچون حضرت شاه و حافظ تزکیه نفس انجام دادن کجا اهل طعنه و کنایه هستن؟!!!!! که اگر اینطور باشه میرن توی (قضاوت) کردن (دیگران) که این فقط کار انسان های کوچک و نادان هست جدال انداختن بین این بزرگان هم از ناآگاهی و بی خردی به وجود اومده.... به گمان برخی آن دو شاعر هم را می‌خوانده‌اند و میان ایشان اختلاف ‌نظرهایی بوده است. شعرهای واحدی را به هر دو نسبت داده‌اند. واقع امر این است که حافظ هیچ‌گاه به شاه‌ولی نظر نداشته، بلکه الگوی شاعری، برای شاه‌ولی بوده است. شاه‌ولی چندین بار به استقبال حافظ رفته و غزل‌هایی با وزن و قالب و مضامین مشترک در هر دو دیوان زیاد است (رک. فرزام، 1379: 293-300). فعالیت شعری شاه ولی در کرمان مصادف با آخرین سال‌های زنده‌گی حافظ آغاز می‌شود.ویژه‌گی‌های بلاغی غزل‌های شاه‌ ولی نشان می‌دهند که مخاطب اصلی وی، شاعران درباری و حرفه‌یی نیستند، بلکه وی شعرش را ابزار دعوت پیروان عرفان مکتبی ساخته است. دلیل ساده‌گی سبک و تکراری بودن ابیاتش این است که اکثر غزل‌هایش پاســخ فوری به قوال و یا به مریدانش در محافل صوفیانه بوده است. از اسناد تاریخی می‌توان فهمید که پیروان شاه نعمت‌الله در باب مراد خود افسانه‌پردازی کرده‌اند و افسانه التفات حافظ به شاه ولی از این دست است. هواداران شاه ولی در قرن نهم، چنین گفته‌اند که حافظ غزل «آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند» را در تعریض به غزلی از شاه نعمت‌الله گفته است (کرمانی، 1361: 106). در دیوان شاه نیز ابیاتی هست که بوی تعریض به حافظ دارد:معــنی تــنزّل ار بداند حـــافظتنزیل به عشق دل بداند حافظاو کرد نزول و ما ترقّی کردیمتحقیق چنین کجا تواند حافظ(شاه نعمت‌الله ،2535: 865)بعیـد است که غزل حافظ «آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند»
پاسخ به غزل معروف شاه ولی باشد. دلایل قطعی بر این مدعا این است که در دیوان سعدی (1361: 652) دو غزل هم‌وزن و هم‌قافیه غزل‌های مورد بحث پیدا می‌شود. حافظ مصراع سعدی «بهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنند » را عیناً در غزل خود آورده است. این فُرم از زمره غزل‌هایی بوده که مورد استقبال شاعران قرار ‌گرفته است. شاعران روزگار حافظ مثل جهان ملک خاتون، کمال خجندی، عبید زاکانی، ناصر بخاری و اطمعه شیرازی استقبال‌هایی از وزن و قافیه این غزل کرده‌اند. اما غزل معروف شاه ولی در میان معاصران وی چندان مقبولیتی نیافته است. نمی‌توان پذیرفت که غزل حافظ، جواب به شاه ولی بوده، بلکه شاه ولی به شعر حافظ نظر داشته است. دیگر این که در دیوان شاه ولی اغلب با کلمه «خواجه» مواجه می‌شویم که شاید اشاره به حافظ باشد. مثلاً در غزلی با مطلع «در گوشه میخانه کسی را که مقام است / ناقص نتوان گفت که او رند تمام است» در مقطعش با لحنی احترام‌آمیز از یک «خواجه» صحبت می‌شود: «سلطان جهان بنده سید شده از جان / او بنده آن خواجه که در عشق غلام است». بعید نیست که این غزل شاه ولی استقبال مستقیمی باشد از غزل «گل در بر و می در کف و معشوق به کام است. . . ».
user_image
milad۲
۱۳۹۸/۰۹/۲۳ - ۰۰:۰۳:۴۷
به گمان برخی آن دو شعر هم را می‌خوانده‌اند و میان ایشان اختلاف ‌نظرهایی بوده است. شعرهای واحدی را به هر دو نسبت داده‌اند. واقع امر این است که حافظ هیچ‌گاه به شاه‌ولی نظر نداشته، بلکه الگوی شاعری، برای شاه‌ولی بوده است. شاه‌ولی چندین بار به استقبال حافظ رفته و غزل‌هایی با وزن و قالب و مضامین مشترک در هر دو دیوان زیاد است (رک. فرزام، 1379: 293-300). فعالیت شعری شاه ولی در کرمان مصادف با آخرین سال‌های زنده‌گی حافظ آغاز می‌شود.ویژه‌گی‌های بلاغی غزل‌های شاه‌ ولی نشان می‌دهند که مخاطب اصلی وی، شاعران درباری و حرفه‌یی نیستند، بلکه وی شعرش را ابزار دعوت پیروان عرفان مکتبی ساخته است. دلیل ساده‌گی سبک و تکراری بودن ابیاتش این است که اکثر غزل‌هایش پاســخ فوری به قوال و یا به مریدانش در محافل صوفیانه بوده است. از اسناد تاریخی می‌توان فهمید که پیروان شاه نعمت‌الله در باب مراد خود افسانه‌پردازی کرده‌اند و افسانه التفات حافظ به شاه ولی از این دست است. هواداران شاه ولی در قرن نهم، چنین گفته‌اند که حافظ غزل «آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند» را در تعریض به غزلی از شاه نعمت‌الله گفته است (کرمانی، 1361: 106). در دیوان شاه نیز ابیاتی هست که بوی تعریض به حافظ دارد:معــنی تــنزّل ار بداند حـــافظتنزیل به عشق دل بداند حافظاو کرد نزول و ما ترقّی کردیمتحقیق چنین کجا تواند حافظ(شاه نعمت‌الله ،2535: 865)بعیـد است که غزل حافظ «آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند»
پاسخ به غزل معروف شاه ولی باشد. دلایل قطعی بر این مدعا این است که در دیوان سعدی (1361: 652) دو غزل هم‌وزن و هم‌قافیه غزل‌های مورد بحث پیدا می‌شود. حافظ مصراع سعدی «بهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنند » را عیناً در غزل خود آورده است. این فُرم از زمره غزل‌هایی بوده که مورد استقبال شاعران قرار ‌گرفته است. شاعران روزگار حافظ مثل جهان ملک خاتون، کمال خجندی، عبید زاکانی، ناصر بخاری و اطمعه شیرازی استقبال‌هایی از وزن و قافیه این غزل کرده‌اند. اما غزل معروف شاه ولی در میان معاصران وی چندان مقبولیتی نیافته است. نمی‌توان پذیرفت که غزل حافظ، جواب به شاه ولی بوده، بلکه شاه ولی به شعر حافظ نظر داشته است. دیگر این که در دیوان شاه ولی اغلب با کلمه «خواجه» مواجه می‌شویم که شاید اشاره به حافظ باشد. مثلاً در غزلی با مطلع «در گوشه میخانه کسی را که مقام است / ناقص نتوان گفت که او رند تمام است» در مقطعش با لحنی احترام‌آمیز از یک «خواجه» صحبت می‌شود: «سلطان جهان بنده سید شده از جان / او بنده آن خواجه که در عشق غلام است». بعید نیست که این غزل شاه ولی استقبال مستقیمی باشد از غزل «گل در بر و می در کف و معشوق به کام است. . . ».
user_image
رندان لاابالی
۱۳۹۸/۱۰/۰۱ - ۱۷:۰۰:۴۵

پاسخی که حضرت حافظ به بیشتر این تفاسیر داده:معشوق چون نقاب ز رخ در نمی‌کشد /هر کس حکایتی به تصور چرا کنند
user_image
مهدی جوان
۱۳۹۹/۰۳/۱۳ - ۱۰:۴۷:۱۸
جنگ هفتاد دو ملت همه را عذر بنه چون ندیدند حقیقت ره افسانه زندند
user_image
واحد
۱۳۹۹/۰۳/۱۴ - ۱۴:۵۹:۵۲
گفت هشیاری بیار اینجا کسی هشیار نیست
user_image
شهرام همائی بروجنی
۱۴۰۳/۰۳/۰۷ - ۱۲:۲۳:۲۲
یک آواز بر پایه ی این رآی درود بر دوستداران فرهنگ ایرانزمین و حضرت شاه نعمت الله ولی. در
پاسخ به بزرگوارانی که غزل حضرت حافظ با آغازین بیت: آنانکه خاک را به نظر کیمیا کنند را
پاسخی به این غزل حضرت شاه می دانند، این کوچک سخنی دارم و آن اینکه: *شاید آن غزل حضرت حافظ،
پاسخی به این غزل  حضرت شاه بوده باشد.* بدینسان آنچه که از رویاروئی در این بین گفته شده است، جایش را به همدلی حضرت حافظ و حضرت شاه می دهد. که به رآی این کوچک، این برداشت درست تر می نماید و با اندیشه ها ی حضرت حافظ سازگار تر است، که: روضه ی خلد برین خلوت درویشانست ... در پناه مهربان دادار باشید.   https://t.me/shahramhomaee_121/3373