
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۱۲۱۶
۱
ما از شرابخانهٔ جانانه می رسیم
مستان حضرتیم و ز میخانه می رسیم
۲
از ما نشان ذوق خرابات جو که ما
مستیم و لاابالی و رندانه می رسیم
۳
ای عقل دور باش که رندیم و باده نوش
از بزم عشق و مجلس جانانه می رسیم
۴
پروانه وار ز آتش عشقش بسوختیم
شمعی گرفته ایم و به پروانه می رسیم
۵
تاجی ز ذوق بر سر و در بر قبای عشق
بسته کمر به عزت و شاهانه می رسیم
۶
سرمست می رسیم ز میخانهٔ قدیم
مخمور نیستیم که مستانه می رسیم
۷
از بندگی سید خود می رسیم باز
از ملک غیب ، ببین که چه مردانه می رسیم
نظرات