شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۱۲۳۹

۱

اگر نه نور او بودی نبودی چشم ما روشن

و گر نه او نمودی رو که بنمودی خدا روشن

۲

به ما آئینه ای بخشید و روی او در آن پیدا

به ما نوری عطا فرمود از آن شد چشم ما روشن

۳

سخن از دی و از فردا مگو امروز خود فردا

خوشی بر چشم ما بنشین ببینش حالیا روشن

۴

شب تاریک هجرانش به روز آور که وصل او

شب ، روشن کند چون روز سازد چشم ما روشن

۵

چراغ خلوت دیده ز شمع شکر برافروزی

ببینی نور چشم ما درین خلوتسرا روشن

۶

صفای جام می ما را نماید ساقی باقی

بگیر این جام می از ما که تا گردد تو را روشن

۷

دو چشم روشن سید نماید نعمت الله را

به نور او توان دیدن جمال کبریا روشن

تصاویر و صوت

دیوان قدر توامان سید نورالدین شاه نعمت الله ولی (به انضمام پیش گویی های شاه نعمت الله ولی) با مقدمهٔ سعید نفیسی و حواشی م. درویش - سید نورالدین ماهانی کرمانی (شاه نعمت الله ولی) - تصویر ۴۸۵

نظرات