
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۱۲۴۰
۱
ای به روی تو دیده ها روشن
ای به نور تو جان ما روشن
۲
به کمالت زبانها گویا
به جمال تو چشمها روشن
۳
نور چشم منی از آن شب و روز
من به تو دیده ام تو را روشن
۴
مردم دیده تا به خود بیناست
در همه دیده ام خدا روشن
۵
مهر تو آفتاب جان و دل است
من چو ذره در آن هوا روشن
۶
عشق تو شمع خلوت جان است
دل پروانه زان ضیا روشن
۷
صورت روی خوب سید ماست
نور معنی والضحی روشن
تصاویر و صوت

نظرات