شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۱۲۴۵

۱

چشم من شد به نور او روشن

نظری کن به نور او در من

۲

هر خیالی که نقش می بندم

بود آن یوسفی و پیراهن

۳

جام گیتی نما به دست آور

تا نماید تو را به تو روشن

۴

کنج میخانه جنت الماویست

خوش بهشتیست گر کنی مسکن

۵

دست ساقی ما بگیر و ببوس

سرخود را به پای او افکن

۶

عاشق مست چون سخن گوید

عقل مخمور می شود الکن

۷

گر تو هستی محب سید ما

دل رند شکسته را مشکن

تصاویر و صوت

دیوان قدر توامان سید نورالدین شاه نعمت الله ولی (به انضمام پیش گویی های شاه نعمت الله ولی) با مقدمهٔ سعید نفیسی و حواشی م. درویش - سید نورالدین ماهانی کرمانی (شاه نعمت الله ولی) - تصویر ۵۰۸

نظرات