شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۱۲۶۶

۱

نور چشم مردمست از دیدهٔ عالم نهان

غیر عین او که بیند نور او در انس و جان

۲

گر شود روشن به نور روی او چشم و دلت

نور روی او به عین روی او بینی عیان

۳

در مظاهر مظهری ظاهر شده در چشم ما

دیده بگشا تا ببینی نور او در عین آن

۴

حرف حرف یرلغ عالم چو می خوانم بذوق

در همه منشور می یابم به نام او نشان

۵

یک سر مو در میان ما نمی گنجد حجاب

خوش میانی در کنار و خوش کناری در میان

۶

صدهزار آئینه دارد درنظر آن یار من

لاجرم هر آینه او را نماید آن چنان

۷

خوانده ام علم بدیع عارفان از لوح دل

باز اسرار معانی می کنم با تو بیان

۸

در خرابات فنا جام بقا نوشیده ام

فارغ خوش فارغم خوش فارغ از هر دو جهان

۹

نعمت الله از رسول الله مانده یادگار

کس ندیده سیدی چون سید صاحبقران

تصاویر و صوت

دیوان قدر توامان سید نورالدین شاه نعمت الله ولی (به انضمام پیش گویی های شاه نعمت الله ولی) با مقدمهٔ سعید نفیسی و حواشی م. درویش - سید نورالدین ماهانی کرمانی (شاه نعمت الله ولی) - تصویر ۵۲۶

نظرات