
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۱۲۶۷
۱
گر گدائی کنی تو از سلطان
پادشاهی کنی چو شاه جهان
۲
گنج عشقش بجو که در دل توست
آن چنان گنج در چنین ویران
۳
نور رویش به چشم ما پیداست
گرچه باشد ز چشم تو پنهان
۴
جان عارف به گرد نقطهٔ دل
همچو پرگار گشته سرگردان
۵
تا گرفتم میان او به کنار
خوش کناری گرفته ام بمیان
۶
جام گیتی نما به دست آور
تا ببینی جمال خویش در آن
۷
فیض از نور نعمت الله جو
گفتهٔ سیدم روان می خوان
نظرات