
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۱۲۷۶
۱
گاه تاریکست و گه روشن سرای این جهان
غم مخور چون اهل دنیا از برای این جهان
۲
گر نوای آن جهان داری بیا خوشوقت باش
بینوا باشی اگرخواهی نوای این جهان
۳
اعتمادی نیست بر یاران این دنیای دون
عاقبت بیگانه گردد آشنای این جهان
۴
بگذر از حرص جهان راه خطا دیگر مرو
خود که می یابد صوابی ازخطای این جهان
۵
دائماً خر بنده ای باشد که آمد شد کند
هر که باشد همچو خواجه در قفای این جهان
۶
می دهد عمر عزیز خویش بر باد هوا
باد پیماید که افتد در هوای این جهان
۷
محنت آباد سرابی خاکدان ناخوشی
بی خرد نامش کند دولتسرای این جهان
۸
نعمت الله دنیی و عقبی نخواهد از خدا
آن جهان هرگز نمی خواهد چه جای این جهان
نظرات