شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۱۲۹۴

۱

حال من از آن نرگس مستانه طلب کن

راز دلم از سنبل جانانه طلب کن

۲

در صومعه باری نتوان یافت حضوری

ای یار حضور از در میخانه طلب کن

۳

آن چیز که از عالم صدساله ندیدی

از یک نظر عاشق دیوان طلب کن

۴

در کنج دلم گنج غم عشق دفین است

گنج ار طلبی در دل ویرانه طلب کن

۵

جان باختن از عاشق بیدل طلب ای دوست

مردانگی از مردم مردانه طلب کن

۶

سوز دل دلسوختهٔ آتش عشقش

در سینهٔ شمع و دل پروانه طلب کن

۷

چون مردمک دیدهٔ دریا دل سید

در دیدهٔ ما در شو و دردانه طلب کن

تصاویر و صوت

نظرات