
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۱۳۰
۱
در محبت جان اگر بازی خوش است
گر کنی بازی چنین بازی خوش است
۲
یار کرمانی اگر چه خوش بود
دلبر سرمست شیرازی خوش است
۳
رند سرمستیم و با ساقی حریف
با حریف خویش دمسازی خوش است
۴
چند گردی تو به خود گرد جهان
یک دمی با خویش پردازی خوش است
۵
ساز ما ار ذوق خوشتر می دهد
ساز ما را گر تو بنوازی خوش است
۶
عشق چون سلطان به تخت دل نشست
خانه را با عشق پردازی خوش است
۷
سیم قلب تو ندارد رونقی
سیم قلب خویش بگدازی خوش است
۸
در طریق عاشقی چون عاشقان
هر چه داری جمله دربازی خوش است
۹
یک دمی با سید رندان بساز
تا بدانی ذوق دمسازی خوش است
تصاویر و صوت

نظرات
دکتر ترابی