
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۱۳۰۳
۱
بیا ای راحت جانم که جان من فدای تو
سر سودائی عاشق فدای خاک پای تو
۲
دلم خلوتسرای تست غیری در نمی گنجد
به جان تو که جان من ندارد کس به جای تو
۳
ز خورشید جمال تو جهانی نور می یابد
تو سلطانی به حسن امروز و مه رویان گدای تو
۴
ندارم دستت از دامن اگر سر می رود در سر
کشم بار همه عالم برای که برای تو
۵
به عشقت گر شوم کشته حیات جاودان دارم
چه خوش باشد فنای من اگر یابم بقای تو
۶
خیالت نقش می بندم به هر صورت که بنماید
توئی نور دو چشم من که می بینم لقای تو
۷
محب نعمةاللهم کزو بوی تو می آید
ازآن دارم هوای او که او دارد هوای تو
تصاویر و صوت

نظرات
غفور محمدزاده
صابر