شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۱۳۰۴

۱

ای تاج فرق شاه فلک خاک پای تو

وی پادشاه صورت و معنی گدای تو

۲

مقصود از آفرینش عالم توئی و بس

ای جسم و جان ، دنیی وعقبی فدای تو

۳

آئینهٔ صفات الهی و عارفان

بینند آن صفات به نور صفای تو

۴

خلوتسرای نقش خیال تو چشم ماست

غیر تو نیست لایق خلوتسرای تو

۵

بیگانه از خدای نباشد به هیچ روی

هر عاشقی که هست چو ما آشنای تو

۶

تو نور آفتاب وجودی و کاینات

مانند ذره رقص کنان در هوای تو

۷

دل دارد از بلای تو ذوق خوشی مدام

صد جان فدای ذوق خوشی مبتلای تو

۸

ای جان انس و جان ، دل ما جایگاه تست

هرگز نداشتیم کسی را به جای تو

۹

روح القدس که سرور ملک ملایکست

آمد به زیر سایهٔ فر همای تو

۱۰

گر هست طاعت دگری روزه و نماز

حمد خداست طاعت ما و ثنای تو

۱۱

سید سریر سلطنش عرش اعظم است

تا بار یافت در حرم کبریای تو

تصاویر و صوت

نظرات