
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۱۳۰۸
۱
ای منور دیدهٔ مردم به نور روی تو
عالمی آشفته چون باد صبا از بوی تو
۲
عقل می خواهد که گردد گرد کوی تو ولی
گرد اگر گردد نگردد هیچ گرد کوی تو
۳
هر چه می بینم بود در چشم من آئینه ای
می نماید در نظر نقش خیال روی تو
۴
گر به کعبه می روم یا می روم در میکده
واقفی بر حال من باشم به جستجوی تو
۵
ما در این دریا به هر سوئی که کشتی می رود
می رویم و رفتن ما نیست الا سوی تو
۶
قیمت یک موی تو دنیی و عقبی کی دهد
کی ستانم کی دهد یک تارئی از موی تو
۷
زاهد مخمور باشد روز و شب در گفتگو
سید سرمست ما دائم به گفتگوی تو
نظرات