
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۱۳۲۴
۱
ای دل گشایشی ز در عاشقان بجو
آسایشی ز صحبت صاحبدلان بجو
۲
در یوزه ای ز همت مردان حق بکن
بخشایشی ز خدمت این دوستان بجو
۳
پروانه ای ز آتش عشقش بسوز دل
آن لحظه آروزی دل و کام جان بجو
۴
از خود در آ به خلوت جانانه رو خرام
چون بی نشان شدی ز خود آن دم نشان بجو
۵
گر طالب حقیقتی مطلوب نزد تو است
دریاب و آرزوی دل طالبان بجو
۶
ذرات کاینات ز خورشید روی او
روشن شدند ذره به ذره عیان بجو
۷
سید ازین میان و کنارش طلب مکن
پرُتر شو از کنار و برون از میان بجو
نظرات