
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۱۳۴
۱
میخانه سرای عاشقان است
رندی که چو ماست عاشق آن است
۲
بستان و بنوش شادی ما
جامی که به از شراب جان است
۳
از ما نکند کناره معشوق
با عاشق خویش در میان است
۴
این دیده به نور اوست روشن
آن نور به عین ما عیان است
۵
گفتم عشقش نشان ندارد
این نیز نشان بی نشان است
۶
عالم همه زنده دل به عشق اند
روحی است که در بدن روان است
۷
ما را می جو ز نعمتالله
کو غرقهٔ بحر بی کران است
تصاویر و صوت

نظرات