
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۱۳۵۱
۱
چشم عالم روشن است از نور او
ناظر او نیست جز منظور او
۲
او ظهوری کرد و ما پیدا شدیم
غیر او خود نیست این مشهور او
۳
در ولایت ما حکومت می کنیم
حاکمیم از حکم در منشور او
۴
ای که گوئی خواجه دستوری خوشست
من ندانم غیر او دستور او
۵
آفتابی می کند پنهان به ابر
لاجرم پیدا بود مستور او
۶
در دل ما عشق جانان جان ماست
جنت اعلی تو را و حور او
۷
نعمت الله نور چشم عالم است
روشنست از دیدهٔ ما نور او
تصاویر و صوت

نظرات