
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۱۳۵۲
۱
بستیم کمر به خدمت او
رفتیم روان به حضرت او
۲
چیزی که تو را به او رساند
آن نیست به جز محبت او
۳
عالم چو وجود یافت از وی
مرحوم بود به رحمت او
۴
منعم چو به نعمت خدائی
منعم باشی به نعمت او
۵
هر بندهٔ صادقی که بینی
جان داده برای خدمت او
۶
او داده به ما هر آنچه داریم
داریم هزار منت او
۷
مائیم و حضور نعمت الله
خوشوقت به یمن همت او
نظرات