شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۱۳۶

۱

زمین جسم است و جانت آسمان است

که جانان کارساز این و آن است

۲

تو پاکی ، صورت خاکی رها کن

که خلوت خانه ‌ات در ملک جان است

۳

سرای صورت تو در بهشت است

مکان معنیت در لامکان است

۴

در آ مستانه در کوی خرابات

که هشیاری خلاف عاشقان است

۵

چو رندان دُرد درد عشق می‌ نوش

که دُرد درد او صاف روان است

۶

دلم چون غنچه در خلوت مقیم است

اگر چه بلبل هر گلستان است

۷

کناری کرد سید از دو عالم

و لیکن نعمت‌الله در میان است

تصاویر و صوت

سید جابر موسوی صالحی :

نظرات