
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۱۳۶۱
۱
این و آن در آرزوی او و او
با همه یک رو نشسته روبرو
۲
غیر نور او ندیده چشم ما
گرچه گشته گر به عالم کو به کو
۳
غرقهٔ دریای بی پایان شدیم
عین ما از ما در این دریا بجو
۴
عقل مخمور است و ما مست وخراب
گفتهٔ مخمور با مستان مگو
۵
یک زمان با ما درین دریا نشین
گرد هستی را چو ما از خود بشو
۶
سهل باشد هر که او بیند به خود
ما نمی بینیم جز او را به او
۷
سیدم زلف سیادت برفشاند
مجمع صاحبدلان شد مو به مو
تصاویر و صوت

نظرات